اگر بگردی در میان احتیاجات  بشر دوپا و دودست و کنکاش کنی در احوالات و خلقیات و عادات کثیره این موجودِ عاقلِ ناطق، هزار و یک عنوان خواهی یافت که اگر دسته کنی و بدهی صحافی کتابی خواهد شد به قطر عمر بشریت و حکایت هزار و یک شب حماقت و جسارت که کل الاجمعینش می شود چکیده پشت جلد کتاب که در سه بند خلاصه می شود: طعام و مقام و هم کلام.

که چه؟ که آنکه این موجود ذی شعورِ همه چیز دان که قادر متعال ندای تبارک الله احسن الخالقین سر می دهد برایش و حتی در برابر خالق خویش مدام اِهن و تُلوپ در می کند و زارت و زورتِ نداشته خویش به رخ می کشد، به همین سه فقره مذکور، دست و پا لرزان شده و عنان نفس از کف داده و به غمزه شکرین شیطان رجیم دل خوش می دارد.

و در این میان امان از این طعام و هیهات از این بطن که چه فرعون اهرام ثلاثه باشی و چه همین طلبه زپرتی دانشگاه های وطنی که محتاج قوت لا یموت خویش است، اسیر و عبیر همان خواهی ماند.

حال اگر بگویند ما غرک بربک الکریم به تیریز قبایت بر می خورد و ابرو بالا می اندازی که تو را چه که من بالای چشمم ابروست یا نه؟ مگر نمی دانی که رتبه ام فلان است و بهمان است؟ بخورد توی ملاجت آن رتبه ات که اگر دماغت را بگیرند، جانت از چند مکان لا مکان بیرون می زند و ریق رحمت را به اندک نرسیدن آبی یا خوراکی سر خواهی کشید. آخر عزیزکم تو که به هزار رنگ و لون غذا در سحری، شکمت مملو می کنی و تا آخر ثانیه وقت شرعی می لُمبانی و هالاف هالاف می خوری که مباد آن تنِ عزیز در میانه روز به زحمت بیافتد و کَمکی از آن انبار شکمی مدد گیرد و ضعف و کاستی فایق آید. و به هنگامه اذان مغرب کشان کشان و سینه خیز خود را برسانی به خوان نعمت لایزال ابوی و دست پخت والده و گویی که قوم تاتار ارث پدری خویش طلب کنند بیافتی به جان مرغ و بچلانی و بشکنی و آن زبان بسته دست از دنیا کوتاهِ سوخته پخته را به دندان بکشی و هر آنچه در روز رفته چندین برابر انباشته کنی در بطن مبارک که قربان صدقه اش بروم سیری که ندارد ولی گه گاه خسته می شود تا شاید از مرگ زودهنگام و اجل مُعلقی که می پنداشتی از گرسنگی عایدت شود پَر بگیرد و بر سر مادر مرده دیگری بنشیند که شاید چند صباحی بیشتر بدین طریق، خود فربه کنی و خلق الله برنجانی و در غفلت، آن اول خالق و آخر خالق عالم هستی را از یاد ببری.

آری برادر، اگر نباشد ایامی که این بساط شکم چرانی را جمع کنی و اندکی بدان سلول های خاک گرفته بالا خانه مبارک استراحت دهی تا شاید کمی تلمذ کنی از خوان بیکران آن عزیز کریم تواب، بدان که دایم دهانت و حلقت و مری ات و معده ات الی المقصد، فقط گذرگاهی خواهد بود برای هیدروکربن هایی که اگر اوستادی بیابی و قرنیه اش به خویش پیوند دهی و بدانها بنگری، خواهی یافت که آنها نیز از تو در رنجند و در عذابی علیم.

حال اگر روزه خود باز کرده ای و چندان که بالا رفت عمل نکرده ای، نوش جانت که آب رفته به جوی را پس گرفتن، محال است و اگر مشتاقی به خوردن و هنوز شروع نکرده ای آن کیسه که در جیب گذاشته ای را پاره کن و متعاقبا توبه ای نیز چاشنی اش که دیگر غذاها را حداقل از دانشکده بیرون نبری ما بقی پیشکشت.

خطابه خویش به چند دعا خاتمه دهم و کو گوش شنوا؟

پروردگارا رزقمان زیاد، بندگی مان افزون و بطنمان را رام گردان.