یا حق

انگار نه انگار که دارد محرم می آید. خیلی راحت می روی سینما و آخرین فیلمهای جشنواره را می بینی و یا خوشت می آید و یا نه. با دوستان خوش و بش می کنی و یادت نمی آید که امشب قرار است شب اول محرم باشد و تو باز به عادت یا به عشق یا به دغدغه یا هزاران نام و نشانی که می توانی بگذاری رویش باید بروی هیات و گریه کنی و به سر و سینه بزنی که چه؟ که خدایگان حسین وارد کرب و بلا شده است. و اینها را فراموش می کنی. شال و کلاه کرده ای تا بروی سالن فوتبال. دوشنبه شبها قرار فوتبال داری. کفش و لباست را هم آورده ای. وقت نماز که می رسد با دوستی قامت می بندی. تو می ایستی جلو و او به تو می بندد. الله اکبر را که می گویی چیزی سنگینی می کند به سینه ات. دلت می گیرد. نماز خود به خود طولانی تر می شود و تازه می فهمی امشب شب اول است. شاید برای عقل اگر ماه هلال نشود و قرص نشود و باز هلال نشود ماه جدیدی نیاید ولی برای دل یک لحظه است و آنی که ماه عوض می شود و تو باز باید ترک حرامی کنی. قدما به محرم که می رسیدند ترک نجسی می کردند و سیاه پوشیده می رفتند مجلس حسینی. و امشب دلت گرفته. موتوری می گیری برای هیات و جز هزار تومانی در جیب نداری و راکب طالب هزارو پانصد است. و می گویی هزارش با من و باقی با حسین. و سورات می کند. می رسی. التماس دعایی می گوید و تو می روی هیات. می روی و باز می شنوی آنچه پارسال هم شنیده بودی و باز می گریی. و هزار و چهارصد و اندی است که می گریی و هزار و چهار صد و اندی است که به محرم که می رسی دلت آشوب می شود. گر می گیری. و نکند سال دیگر اینچنین نشوی. های کربلا چه کرده ای با دلهامان؟ های کربلا چه گذشت بر تو که خون به دلهامان کرده ای؟
دوستی از کربلا می آید و تو او را به آغوش می کشی و خوب می بویی طوری که او هم نفهمد. به شوخی ... ها می کنی تا بویش در آید همانطور که مهر کربلا را می بویی. و حسرت می ماند به دلت. و شاید در این شبها به کربلا برسی. نمی دانی چطور ولی شاید برسی.و شاید بگویی همه جا کربلاست و هر روز عاشورایی دیگر. والله عالم و تو هیچ نمی دانی. حتی نمی دانی محرم فرا رسیده است یا نه. یا اینکه تو باز طبق عادت هزار و چهارصد و چند ساله رخت سیاه به تن کرده ای و گریه می کنی و شاید هم به سر و صورت بزنی.

چه سری است در نامت ای  ابا عبدالله؟

السلام علیک یا ابا عبدالله